پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
حتی برای خدا « طاقت فرسا » ترین دردها تنهائی است ، بی آشنا بودن است ، گنج بودن و در ویرانه ماندن است ، وطن پرست بودن و در غربت بودن است . عشق داشتن و زیبائی نیافتن است ، زیبا بودن و عشق نجستن است ، نیمه بودن است ناتمام زیستن است بی انتظار گشتن است ، چنگ بودن و نوازنده نداشتن است ، نوازنده بودن و چنگ نداشتن است متن بودن و خواننده نداشتن است در خلا زیستن است ، برای هیچ کس بودن است برای زنده بودن کسی نداشتن است بی ایمان بودن است بی بند و بی پیوند و آواره بودن است جهت نداشتن است دل به هیچ پیوندی نبستن است جان به هیچ پیمانی گرم نداشتن است . اینها درد های وحشی بود دردهای دل های بزرگ و روح های عالی چگونه انسان می تواند باشد و رنج نکشد ، باشد و دردمند نباشد ؟ من به جای بی رنجی و بیدردی همیشه آرزو می کرده ام که خدا مرا به غصه ها و گرفتاری های پست و متوسط روزمره مبتلا نکند ، بکند اما روحم ، دلم ، احساسم را در سطحی که این دست اندازهای پست را حس کند پایین نیاورد ، چه کسانی از چاله وله های راه رنج می برند و خسته می شوند و به ناله می آیند ؟ کسانی که می خزند بیشتر ، آنهایی که می روند کمتر ،آنها که می پرند هیچ ...
Design By : Pichak |